تصویر هدر بخش پست‌ها

Moon shadow

‌‌‌ به وبلاگMoon shadowخوش امدید اینجا کلی رمان و داستان می نویسیم امیدوارم همگی حمایت کنین

پارت ۱۳ زیبایی یعنی آمد

پارت ۱۳ زیبایی یعنی آمد

| 𝑁𝑎𝑧𝑖

برو بخون دیگه 

رسیدیم و خیی خوش حال بودم و پیاده شدیم و بعد از نیم ساعت وارد پاریس شدیم 

ارکا+خیلی خوشکله مگه نه

من-مگه قبلا آمدی

ارکا+آره برای کارم

من-واقعا خیلی خوش حال شدم

ارکا+خونتون کجاست

من-یه قنادی

ارکا+همون قنادی که بهترن کیک های شهر و درست میکنه

من-اره

رسیدیم و من خیلی تغییر کرده بودم که هیچ کسی منو نمی شناخت و ارکا وایساد و من رفتم و در قنادی رو باز کردم و دیدم که کسی نیس از همسایه کنارمون پرسیدم گفت که توی بیمارستان منم بدون هیچ معطلی سوار ماشین شدم و راه افتادیم و توی راه به ارکا گفتم و رسیدیم و پیاده شدیم و رفتم کلی اطلاعات گرفتم و دیدم که در بخش اورژانس هستن و ممنوع بود رفتن به اونجا و رفتم داخل توی چشام اشک شده بود و با اینکه نزاشته بودن رفتم و کنار تخت مامان و بابام وقتی دیدن من اونجام فکر کردن دارت خواب میبینن و من هم داد زدم 

من+منم من اینجام مامان بابا من اینجام خواب نمی بینید من چیزیم نشده 

آروم گفتم

من-خیلی دوستون دارم شما باید خوب بشید

مامانم+ما خوب میشیم فکر کردیم بلایی سرت آمده و سکته کردیم

من-میدونم منو ببخشید

بابا+خیلی خوش حال شدیم 

من-استراحت کنین 

بابا+دخترم حالت خوبه

من-بهتر از این نمی‌شدم

مامان+برو خونه و استراحت کن

من-بدون شما نمیرم 

و منو گرفتن و بردن بیرون خیلی گریه میکردم و ارکا منو بغل کرد و گفت

ارکا+آروم باش بیا بریم

از حالت تهوع و ناراحتی بیهوش شدم و وقتی که بیدار شدم دیدم که توی یه اتاقم و سرم گیج میرفت و پاشدم و داشتم میرفتم به سمت در که در باز شد و ارکا آمد

ارکا-چرا پاشدی 

من+سرم گیج میره

دستم رو گرفت و برد پیس تخت نشست و منم نشستم 

ارکا-عزیزم دراز بکش آروم باش آروم 

من+مامانم حالش خوب شد

ارکا-اروم باش بچه ها مون ناراحت میشن بخاطر بچه ها

من+باشه 

ارکا-بیا این قرص رو بخور حالتو بهتر میکنه

من+باشه

قرق رو خوردم و دراز کشیدم و خیلی خوابم میومد و خوابیدم و ارکا هم وسایل هایی که خرید بود رو گذاشت توی یخچال کوچیکه و کتش رو در آوردم و لباسش رو عوض کرد و کنارم خوابید و کلی فکر کرد...  و اونم خوابید خیلی خسته بودم و بیدار شدم خیلی سر حال شده بودم و بیدار شدم و ارکا رو بیدار کردم 

من-ارکا ارکا

ارکا توی خواب گفت

ارکا+چیشده 

من-بیدار شو گشنمه

ارکا+باشه 

پاشد و منو برد رستوران و از گشنگی مخش رو خوردم و غذا رو آورد و خوردم و آروم شدم و تازه یادم افتاد که مامان و بابام عمل دارن و وقتی که رفتیم توی اتاقمون و ارکا خوابید من سریع رفتم و سوار ماشین شدم و رفتم بیمارستان و از پرسنل پرسیدم و گفت که توی اتاق۲۴۵۶ هستن و سرعت رفتم و دیدم و در زدم و رفتم داخل و...

تموم شد پارت بعد اگه شد عکساشون رو میزارم 😁 لایک نکنی امشب سوسک میله توی شلوارت و بعد میره توی شورتت😐پس لایک کن