
پارت ۱۱ زیبایی یعنی ...
خیلی خوش حال شدم گفتم که پارت بعدی هم درست کنم پارت بعدی آمد...
بخون
حامله هستید خانم عزیز مبارک باشه
ارکا+ممنون
خیلی خوش حال شده بود و من منی دونستم ناراحت باشم یا خوشحال چون خیلی دلیل ها بود که خوش حال باشم و خیلی دلیل ها بود که ناراحت باشم پس خوشحال شدم ارکا چشاش داشت برق میزد
دکتر-شما نیم ساعت دیگه مرخص میشید
من+ممنون میشه بدونیم دختره یا پسر
دکتر-چرا که نه نگاه نکردم
منو برد به یه اتاق و ارکا هم آمد دستگاه و گذاشت و
دکتر+این یکی بزار دوباره نگاه کنم یکی دیگه هم اینجاس وای یکی دیگه هم اینجاس خدا یکی هم اینجاس که
من-خیلی زیادن
دکتر+شوخی میکردم شما دوقلو باردارید
ارکا-وای خدا
من+دخترن یا پسر
دکتر-اون رو به این آقا میگم
من+منم باید بدونم
ارکا-به من میگه دیگه
خیلی خوشحال شدم آمدیم نیم ساعت شده بود و دوباره منو بغل کرد
من-ولم کن
ارکا+از این به بعد باید مواظبت باشم
خندیدیم و منو گذاشت توی ماشین خدا برگشتیم و رسیدیم خونه و وارد خونه شدیم و ارکا به همه گفت
ارکا-جمع بشین که باید یه خبر بدم عشقم حامله و باید جشن تعیین جنسیت بگیریم پس حیاط رو تزئین کنین
من+حیاط کجاس من ندیدم
ارکا-به زودی میبینی ولی باید استراحت کنی
من+باشه ولی تو هم باید پیشم باشی
ارکا-تو فعلا برو استراحت کن
منم رفتم توی اتاقم بعد حموم گردم و آماده شدمو خوشکل کردم و رفتم دنبال ارکا دیدم توی سالت نیس و رفتم توی راه رو و در اتاق رو زدم و ارکا باز کرد
ارکا+اتفاقی افتاده خیلی خوشکل شدی
من-نه فقط هوس گوجه سبز کردم
آمد بیرون و گفت
ارکا+عزیزم آخه گوجه سبز توی این فصل
من-من نمی خوام این دو تا میخوان
ارکا+یکی تون برین واسه ی این بچه های من گوجه سبز بخره هر جوری شده باید بخرین اگه دست خالی بیاین خونه راتون نمیدم
من-ممنون عشقم
ارکا+خواهش میکنم
من-حالا میتونی بری
رفتم توی حال و رفتم توی آشپزخونه
من+چیزی داری بخورم
آشپز-چی میخوای بخوری
من+هرچی باشه
آشپز-الان براتون یه بشقاب میوه میگم بیارن
من+باشه من میرم توی بالکن
رفتم بیرون و رفتم توی بالکن و نشستم و یادم آمد که یه گوشی داشتم که برای مواقع استواری دارم و گفتم به مامانم زنگ بزنم و رفتم و لباس های قدیمیم رو برداشتم و که نورا آمد و دید که یه گوشی دستمه و نشون نداد که دیده و منم گفتم بیا اینارو بشورو گوشی رو برداشتم و نفهمیدم که دیده و رفتم توی بالکن و یادم رفت که در بالکن رو ببندم از شانسم داشتم شاره ی مامانم رو مینوشتم که در بالکن باز شد و ارکا بود یه سیلی زد و گفت
ارکا-خجالت نمیکشی داری به کی زنگ میزنی بی شعور مگه من چیکارت کردم
و شروع کرد به زدن من و گوشی رو انداخت پایین منم هولش دادم توی خونه و در بالکن و بستم داد میزد که در و میشکنه ولی در نشکن بود منم از ترسم نشستم کناره دیوار و خواستم خودم رو از بالا بندازم که دیدم ارکا رفته و هیچ کسی نیست بعد بلند شدم و رفتم توی حال و از آشپز پرسیدم گفت ارکا خونه نیس و رفته و منم رفتم از خونه بیرون و سریع دویدم و دویدم و رسیدم به هتل قبلیم و کلید اتاق رو گرفتم و رفتم اتاق و یه بیلیط برای برگشت سفارش دادم و یه ساعت دیگه بود و چمدونم رو برداشتم و رفتم توی فرودگاه دیدم که ارکا بادیگارد ها رو فرستاده و منم لباس ها ی خودم رو پوشیده بودم و رفتم و کلاه لباسم رو سرم کردم و سوار هواپیماشدم و دیدم که فهمیدن که منم و منو گرفتن و ....
خیلی طولانی شد پارت بعدی رو فردا پست میکنم🌙💓🧡