تصویر هدر بخش پست‌ها

Moon shadow

‌‌‌ به وبلاگMoon shadowخوش امدید اینجا کلی رمان و داستان می نویسیم امیدوارم همگی حمایت کنین

زیبایی یعنی...  پارت ۱۵ امد

زیبایی یعنی... پارت ۱۵ امد

| 𝑁𝑎𝑧𝑖

برو بخون تازه کاور های قبلی عوض کردم یه نگاهم بنداز

پاشدم و رفتم بیرون دیدم یه جای سر سبز پر گل اونجاس 

ارکا+عشقم پاشو 

که از خواب پریدم و 

من-صبح بخیر عشقم 

ارکا+بریم صبحانه بخوریم 

من-بریم

و دستم و گرفت و رفتیم صبحانه خوریم و رفتیم بیرون و بستنی خوردیم

(یه لحضه خودم میگم دلت الان بستنی خواست یه بستنی کاکائویی سرد دل من که گرفت)

و اون روز عقد می‌خواستیم کنیم و همه ی خونه رو تزئین کردین و عاقد از من پرسید

عاقد+خانم الا ساندرا شما با آقای ارکا کیسارا ازدواج میکنید؟

من-بله آخه چرا نه

عاقد+اقای ارکا کیسارا شما با خانم الا

ارکا-بله

من+میزاشتی میگفت

ارکا-اول و آخرش بله هست پس زود تر میگم

عاقد+آقای ارکا کیسارا شما با خانم الا ساندرا ازدواج میکنید ؟

ارکا-بله

همه دست زدن و من ارکا رو بوسیدم

شب شد و خوابیدیم 

۷ ماه بعد

بیدار شد و بیدم ارکا خوابه داد زدم

من+شکمم درد میکنه

ارکا از خواب پرید

ارکا-جانم عشقم جانم

توی چند ماه اخیر ارکا رو خیلی ازیت کردم و خیلی کم خوابیده بود و همیشه خوابش میومد 

ارکا+عزیزم بزار بخوابم دیگه 

من-توت فرنگی میخوام

ارکا+آخه توی این فصل توت فرنگی پیدا نمیشه

من-میخوام 

ارکا+بیا بخواب 

من-ببین این بچه ها ۱ ماه دیگه به دنیا میان پس ۸ ماه باردارم این بچه ها هستن که میخوان

ارکا+خواهش میکنم 

منم دلم نیومد و گفتم 

من-باشه بخواب

تا سر شو گذاشت روی بالش خوابید 

من+نورا

نورا-بله خانم

من+بیا دستم رو بگیر تا نیوفتم زمین

نورا-امدم 

دستم رو گرفت و منم شیطون بودم رسیدیم و گفتم

من+میتونی بری 

خوشحال شد و داشت میرفت

من-میتونی بری برام غذا بیاری

ناراحت شد چون همش ازش کار میکشیدم تو بارداری شکمو شده بودم 

رفت و غذا آورد و منم شروع کردم به خوردن و 

من+میتونی الان بری استراحت کنی

نورا-ممنونم خانم

امروز گفتم به همشون استراحت بدم که فردا دوباره ازیت کنم و رفتم سراغ آشپز غیم شدم و وقتی ته داشت کیک رو آماده می‌کرد که پریدم و کیک و برداشتم و شروع کردم به خوردن 

اشپز+خانم لطفا دوباره باید درست کنم

من-این کیک مال من امروز تو استراحت کن

اشپز+نمیشه آقای ارکا

من-میگم من گفتم برو استراحت کن و بهش فکر نکن 

اشپز+مطمئنی

من-اره 

اشپز+باشه

اونم رفت تا استراحت کنه کیک و خوردم تا تهش بعد رفتم که ناهار رو درست کنم و مرغ هارو برداشتم و گذاشتم آب پز بشه و بعد روغن رو ریختم سرخ کردم چه بویی داشت بعد زرده ی تخم مرغ رو جدا کردم و با همزن هم زدم و مرغارو انداختم توش و برداشتم و پودر سوخاری رو ریختم رو شون خدا دلم میگفت بخور ولی خودم رو نگه داشتم و برای خودم جدا درست کردم و از پودر سوخاری در آوردم و انداختم توی روغن و سرشون کردم و تزئین کردم یعنی داشت چشمک میزد و میگفت بیا منو بخور ولی خودم رو نگه داشتم چند تا هم قارچ سوخاری کردم و گذاشتم کنارش و گفتم

من-تادام اینم از غذا 

ارکا+عشقم الا

من-جانم

ارکا+این چه بویی هست

من-خودت ببین

ارکا-وای دست اشپز درد نکنه 

من+من اشپزم

با ملاقه رفتم توی صورتش ....

اگه دوست داشتی لایک کن ولی بازم حقش بود

اگه موافقی توی کامنت بگو