
زیبایی یعنی... پارت ۱۵ امد
برو بخون تازه کاور های قبلی عوض کردم یه نگاهم بنداز
پاشدم و رفتم بیرون دیدم یه جای سر سبز پر گل اونجاس
ارکا+عشقم پاشو
که از خواب پریدم و
من-صبح بخیر عشقم
ارکا+بریم صبحانه بخوریم
من-بریم
و دستم و گرفت و رفتیم صبحانه خوریم و رفتیم بیرون و بستنی خوردیم
(یه لحضه خودم میگم دلت الان بستنی خواست یه بستنی کاکائویی سرد دل من که گرفت)
و اون روز عقد میخواستیم کنیم و همه ی خونه رو تزئین کردین و عاقد از من پرسید
عاقد+خانم الا ساندرا شما با آقای ارکا کیسارا ازدواج میکنید؟
من-بله آخه چرا نه
عاقد+اقای ارکا کیسارا شما با خانم الا
ارکا-بله
من+میزاشتی میگفت
ارکا-اول و آخرش بله هست پس زود تر میگم
عاقد+آقای ارکا کیسارا شما با خانم الا ساندرا ازدواج میکنید ؟
ارکا-بله
همه دست زدن و من ارکا رو بوسیدم
شب شد و خوابیدیم
۷ ماه بعد
بیدار شد و بیدم ارکا خوابه داد زدم
من+شکمم درد میکنه
ارکا از خواب پرید
ارکا-جانم عشقم جانم
توی چند ماه اخیر ارکا رو خیلی ازیت کردم و خیلی کم خوابیده بود و همیشه خوابش میومد
ارکا+عزیزم بزار بخوابم دیگه
من-توت فرنگی میخوام
ارکا+آخه توی این فصل توت فرنگی پیدا نمیشه
من-میخوام
ارکا+بیا بخواب
من-ببین این بچه ها ۱ ماه دیگه به دنیا میان پس ۸ ماه باردارم این بچه ها هستن که میخوان
ارکا+خواهش میکنم
منم دلم نیومد و گفتم
من-باشه بخواب
تا سر شو گذاشت روی بالش خوابید
من+نورا
نورا-بله خانم
من+بیا دستم رو بگیر تا نیوفتم زمین
نورا-امدم
دستم رو گرفت و منم شیطون بودم رسیدیم و گفتم
من+میتونی بری
خوشحال شد و داشت میرفت
من-میتونی بری برام غذا بیاری
ناراحت شد چون همش ازش کار میکشیدم تو بارداری شکمو شده بودم
رفت و غذا آورد و منم شروع کردم به خوردن و
من+میتونی الان بری استراحت کنی
نورا-ممنونم خانم
امروز گفتم به همشون استراحت بدم که فردا دوباره ازیت کنم و رفتم سراغ آشپز غیم شدم و وقتی ته داشت کیک رو آماده میکرد که پریدم و کیک و برداشتم و شروع کردم به خوردن
اشپز+خانم لطفا دوباره باید درست کنم
من-این کیک مال من امروز تو استراحت کن
اشپز+نمیشه آقای ارکا
من-میگم من گفتم برو استراحت کن و بهش فکر نکن
اشپز+مطمئنی
من-اره
اشپز+باشه
اونم رفت تا استراحت کنه کیک و خوردم تا تهش بعد رفتم که ناهار رو درست کنم و مرغ هارو برداشتم و گذاشتم آب پز بشه و بعد روغن رو ریختم سرخ کردم چه بویی داشت بعد زرده ی تخم مرغ رو جدا کردم و با همزن هم زدم و مرغارو انداختم توش و برداشتم و پودر سوخاری رو ریختم رو شون خدا دلم میگفت بخور ولی خودم رو نگه داشتم و برای خودم جدا درست کردم و از پودر سوخاری در آوردم و انداختم توی روغن و سرشون کردم و تزئین کردم یعنی داشت چشمک میزد و میگفت بیا منو بخور ولی خودم رو نگه داشتم چند تا هم قارچ سوخاری کردم و گذاشتم کنارش و گفتم
من-تادام اینم از غذا
ارکا+عشقم الا
من-جانم
ارکا+این چه بویی هست
من-خودت ببین
ارکا-وای دست اشپز درد نکنه
من+من اشپزم
با ملاقه رفتم توی صورتش ....
اگه دوست داشتی لایک کن ولی بازم حقش بود
اگه موافقی توی کامنت بگو