تصویر هدر بخش پست‌ها

Moon shadow

‌‌‌ به وبلاگMoon shadowخوش امدید اینجا کلی رمان و داستان می نویسیم امیدوارم همگی حمایت کنین

پارت ۱۴ زیبایی یعنی آمد

پارت ۱۴ زیبایی یعنی آمد

| 𝑁𝑎𝑧𝑖

برو سریع بخون

که مامان و بابام اوم کنار هم خوابیدن خیلی خوش حال شدم و داخل و نشستم و بعد یه پرستار آمد و 

پرستار+سلام خانم

من-سلام

پرستار+خانم و آقا تا یه ساعت دیگه مرخص میشن

من-ممنونم

و کلی توضیح به من داد و رفت و یه دفعه یه نفر دستش رو گذاشت جلوی شونم و گفت

ارکا+چرا بدون اجازه ی من آمدی 

ترسیدم و برگشتم و

من-عشقم چرا منو می ترسونی 

ارکا+ببخشید

من-مامان و بابام یه ساعت دیگه مرخص میشن

ارکا+حالا چجوری بهشون میگی

من-چیرو

ارکا+بچه ها رو 

من-نمیدوم شایدم نگم

ارکا+باشه 

من-مامان بیدار شدی

مامان+آره عزیزم

من-حالتون چطوره 

مامان+خوبیم اون کیه

من-بعدا اشناتون میکنم

مامان+باشه

پرستار-میتونین مرخص بشید 

من+ممنونم 

ارکا رفت و دو تا ویلچر آورد و پدر و بیدار کرد و مامانم هم نشست و رفتیم بادیگارد مامان و بابام رو سوار ماشین کردن و راه افتادیم و رسیدیم به خونه و رفتیم داخل و مامان و بابام رو بردم توی اتاق و آمدم بیرون و غذا سفارش دادیم و مامان و بابام از ویلچر پاشد و آمدن غذا خوردیم و منم گفتم که

من-ارکا دوست پسرم

مامان+واقعا

من-اره

بابا+خوشحال شدم 

مامان-شما اینجا می مونید 

من+نه برمیگردیم

غذامون رو خوردیم و من یه پرستار گرفتم و ارکا رو بردم توی اتاقم 

ارکا-این کیه؟

من+این ادرینه

ارکا-ادرین کیه 

من+دوست مدرسم

ارکا-پس چرا عکسش همه جا هست

من+چون...

ارکا-چون چی

من+دوستش داشتم ولی یه اتفاقی افتاده و ازش کلی نفرت گرفتم

ارکا-باشه چه اتاق قشنگی

من+ممنون

و رفتیم پایین و از مامان و بابا خدافظی کردیم و رفتیم به سمت هوتل و وسایل ها رو جمع کردیم و رسیدیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم و برگشتیم از هواپیما پیاده شدیم و سوار ماشین خیلی خسته بودم که رسیدیم و من رفتم حموم و ارکا هم آمد و دوش گرفتیم و رفتم خوابیدم که یه جای تاریک بیدار شدم و....

ادامه دارد

پس لایک کن که لایکا تا ده تا بره و اگه لایک نکنی رمز پارو بعدی رو نمی دم چون توی پارت بعدی یه رمان تک پارتی هست که خودشم منحرفی یه پس لایک کن و به کسایی که لایک کنن رمز میدم