تصویر هدر بخش پست‌ها

Moon shadow

‌‌‌ به وبلاگMoon shadowخوش امدید اینجا کلی رمان و داستان می نویسیم امیدوارم همگی حمایت کنین

پارت ۱۰ زیبایی یعنی ...

پارت ۱۰ زیبایی یعنی ...

| 𝑁𝑎𝑧𝑖

پارت بعدی آمد...

 

 

برو ادامه مطلب

اینم از پارت بعدی

ارکا+انگاری خوابیدی اشکال نداره 

اونم نشت کنارم و تا صبح داشت نگام می‌کرد وقتی بیدار شدم که

بادیگارد-خانم پاشید دیگه

من+چی شده

بادیگارد-شما دیشب اینجا خوابتان برده

من+باشه

پاشدم و اون رفت منم رفتم داخل و گشنم بود و بادیگارد گفت

بادیگارد-خانم از این طرف

من+باشه 

دنبالش رفتم که رسیدیم به ی در و بازش کرد و ارکا رو دیدم که نشسته روی صندلی و یه میز بزرگ جلوش بود که ارکا آمد و صندلی رو برام گذاشت و منم نشستم و کلی غذا روب میز بود منم از گشنگی شروع کردم به خوردن خدا چقدر خوشمزست ارکا هم به من خندید گفت 

ارکا-موقع غذا خوردن چقدر کیوت میشی ؟

منم برای تایید سرم رو تکون دادم و خوردم و بعد از سال ها سیر شدم ارکا هم خورد و پاشدیم 

چند روز بعد یه حالت تهوع گرفتم و فهمیدم که این ماه من پریود نشدم و گفتم که شاید حامله باشم و به ارکا گفتم

من+من این ماه اصلا پریود نشدم و حالت تهوع دارم شاید حامله باشم 

ارکا-اماده شو بریم دکتر

من آماده شدم و دست همو گرفتیم و رفتیم سوار ماشین شدیم

ارکا+میتونی راه بیوفتی و راننده هم ماشین و استارت زد راه افتاد و منم حالت تهوع داشتم و گفتم

من+میشه سریع تر بری

ارکا-اروم باش عشقم 

تا برسیم من از حال رفتم و ارکا منو بغل کرد و برد داخل و سُرُم به من وصل کردن و من بهوش آمدم و دکتر

دکتر+به شما تبریک میگم شما...

تمام شد منتظر پارت بعد باشید😊💖💕