
زیبایی یعنی...
پارت ۴ آمد خودشم منحرفی اگه میخوای بخونی
بزن ادامه مطب رو
ف و فقط برای پارت ۴ هستش نفرات اصلی:
اسم : مرینت،اتفاق : رسیدن به لندن و
اسم : توی پارت بعدی،اتفاق:بوسیدن
شروع شد
که دیگه به کسی اعتماد نکم و عاشق نشم
آنقدری خوابم میومد که نگم چون دیشب نخوابیده بودم هواپیما حرکت کرد
توی گوشم خانم چیزی میل دارید خانم خوابیدید میپیچید که گفتم
من+چی شده
پرسنل-خواستم بگم چیزی میل دارید
من که تازه از خواب بیدار شده بودم خیلی گشنمه بود گفتم
من+یه ساندویچ با سس یه لیوان هم آب ممنون
پرسنل-بله حتما
داشتم بیرون رو نگاه می کردم رو ابرا بودیم
پرسنل+بفرمایین
من-ممنون
من+یه سوال داشتم کی به فرودگاه لندن می رسیم
پرسنل-۴۶ دقیقه ی دیگه
من+باشه
پیش خودم گفتم کم مونده بود ثانیش هم بگه
داشتم فکر می کردم که
پرسنل-غذاتون رو بخورید تا سرد نشده
من+باشه
نچسب کسخل مشنگ انگاری عقل ندارم انقدر عصبانی شدم اما چون گشنم بود شروع کردم به خوردن چقدر خوش مزه بود خدا آب رو که خوردم عصبانیتم خوابید ولی کلی بهش فشح دادم بدبخت بیچاره یعنی این همه آدم روزی بهش فشح میدن
دینگ دینگ دینگ هواپیما دارد فرود می آید
من کلا هواسم پرت شد وسایل هایم رو جمع کردم راه افتادم برم بیرون از فرودگاه در آمدم تاکسی گرفتم به هتل ساعت حدود ۱۲ صبح بود پس رفتم کلید اتاقم رو گرفتم رفتم توی اتاقم تصمیم گرفتم وسایل هامو بچینم لباس صورتم رو که خیلی دوست داشتم رو برداشتیم و توی کمد گذاشتم ولی یه لباس مشکی داشتم اون رو پوشیدم ولی قبلش یه دوش گرفتم تا تمام خستگی ها از بدنم در بیاد رفتم ناهار خوردم گفتم حالا که ساعت ۳ برم یه سر بیرون و برای خودم کلی خرید کنم رفتم بیرون کلی آدم هیکلی پشت سرم راه افتاده بودن وایمیستادم وایمیستادن راه رفتم راه رفتن اما خب اشکالی نداشت توی یه مغازه یه لباس ناز و قشنگ بود خیلی خوشم آمد
من+وای چقدر نازه خیلی قشنگه
رفتم داخل قیمتش رو پرسیدم
فروشنده-قیمت ....... هست
من از مغازه آمدم بیرون ناراحت بودم چون قیمتش خیلی زیاد تر از زیاد بود خیلی پول داشتم ولی هیفم میومد که بخرم چون بیشتر از نصف پولام هدر میرفت پیش خودم گفتم اشکال نداره دیگه داشت ساعت ۸ شب می شد خیابونا خیلی خلوت بودن منم نمی ترسیدم بعدن رفتم یه رستوران شامم رو خوردم بعدن فهمیدم مصموم شدم یه دفعه سرم گیج رفت و افتادم
وقتی بیدار شدم دیدم من توی یه خونه ی خیلی لوکس بودم لوستر هاش تابلو هاش مبل هاش خیلی منحصر به فرد بودن
یدفعه یه نفر آمد خیلی خوش تیپ بود لامصب
اون+پس بلاخره بیدار شدی خوشکل خانم
من-توکی هستی
اون+این مهم نیس که من کی هستم تو کی هستی که دل منو دزدی کردی
من تازه متوجه ماجرا شدم یه کوچولو اضطراب داشتم ولی نمی دونستم چی کار کنم پس هر به ذهنم آمد گفتم
من+بیا پس بدم
واییییییییییی چی گفتم خاک تو سرم یه دفعه نزدیکم شد و منو بوسید
تمام شد